بررسی روانشناسی قتل همسر نجفی
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۹۶۷۶۱۶
استاد دانشگاه و وزیر و وکیل و شهردار تهران هم که باشی، میتوانی در برابر یک زن، آنچنان ناتوان و منفعل شوی که برسی به این نقطه. کم نیستند زنان و مردانی که همسرانشان، راهی جز خودکشی یا دیگرکشی پیش پایشان نمیگذارند. زنان البته تاب آوری بیشتری دارند و کمتر دست به خشونت میزنند. اما خیلی داستانهایی که پایان خشونت آمیز دارند با عشق شروع میشوند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در ادامه، متن این گفتگو را می خوانید.
آقای دکتر شکیب، به نظر شما آقای نجفی دچار جنون آنی شده است؟
رجبی شکیب: موافق نیستم. البته که همه حق دارند تعجب کنند از چنین آدمی و چنین سوابقی. کیست که شگفت زده نشود از این خبر؟ اما واقعیت است که همه ما آدمیزادیم و باید در همان بافت، رفتارهای آدمها را تحلیل کنیم. اشتباه ما این است که فکر میکنیم بعضیها فرشته اند و قدیس اند و هرگز خطا نمیکنند. همین اتفاق نشان داد که ما مطلقا هیچ آدمیزادی را نداریم که خطا نکند. باورهای مذهبی ما میگوید معصومین ۱۴ نفر هستند و لاغیر. حالا چطور ما از بعضی آدمهای دیگر قدیس و معصوم میسازیم و به خودمان اجازه نمیدهیم که حتی نقدشان کنیم، از آن شگفتیهای روزگار است. باید چنین اتفاقاتی بیفتد و ما را تکان بدهد. بفهمیم که هیچ کس بری از خطا نیست.
خب من هنوز جواب سوالم را نگرفتم. شما می گویید همه آدمها ممکن است در هر حالتی ناگهان دست به قتل بزنند؟
رجبی شکیب: نه من این را نگفتم. گفتم خطاهای انسانی به منزله جنون نیست. آقای نجفی زمانی که در این رابطه لغزید بزرگترین خطای زندگی شخصی اش را مرتکب شد. میگویم خطای زندگی شخصی؛ چون کسی که در پستهای مدیریتی بوده ممکن است خطاهایی داشته باشد که بسیاری از افراد را درگیر کند و طبعا آن خطاها بزرگترند. اما در زندگی شخصی اش، تا جایی که ما اطلاع داریم، خطایی بزرگتر از این نمیشود که مردی در جایگاه آقای نجفی و در دهه ۷۰ زندگی با زنی ۳۰ سال از خودش کوچکتر وارد رابطهای شود که بعد هم مجبور شود به آن رسمیت ببخشد و ازدواج کند. خطای اصلی آنجاست و هرچه حالا میبینیم پیامد آن خطاست. کاری ندارم که این دام بوده یا نبوده یا این خانم پرستو بوده یا نبوده. قضیه این است که آدمیزاد خطا میکند و این خطای آقای نجفی بوده که خیلی هم برایش گران تمام شده است.
خب آقای نجفی هم همان کاری را کرده که خیلی از مردان می کنند، ولی نتیجه همه این خطاها نمی شود قتل.
رجبی شکیب: درست میگویید. حالا میرسیم به این که چرا داستان به اینجا رسیده است. من با اطلاعاتی که تا امروز یعنی روز دهم خرداد ۹۸ منتشر شده، تحلیلی دارم که تاکید میکنم یک تحلیل شخصی است و اصلا هم پایش قسم نمیخورم. اما معتقدم حرف زدن درباره آن، به ما کمک میکند از اتفاقات مشابه پیشگیری کنیم. من معتقدم خانم میترا استاد مبتلا به اختلال شخصیت بوده و رفتارهای ایشان آقای نجفی را به این نقطه رسانده. دقت کنید منظورم سلب مسئولیت از آقای نجفی نیست. نه که بخواهم ایشان را تبرئه کنم. میگویم که وقتی بافتار رابطهای به دلیل ابتلای یک نفر به اختلال شخصیت، چنین باشد، احتمال بروز خشونت افزایش مییابد. در همه اختلالات شخصیت همین اتفاق میافتد که الگوهای ناسازگار ارتباطی، تکرار میشوند و تعارضهای مکرر، فرد سالم را هم به تدریج دچار آسیب میکند.
یعنی می گویید با آدم هایی که اختلال شخصیت دارند نمی شود ازدواج کرد یا وارد رابطه شد...
رجبی شکیب: میشود، اما مسئولیت آن پای خودتان است. قضیه این است که ما نمیدانیم و نمیشناسیم و وارد رابطه میشویم و نتیجه اش میشود این. استاد دانشگاه و وزیر و وکیل و شهردار تهران هم که باشی، میتوانی در برابر یک زن، آنچنان ناتوان و منفعل شوی که برسی به این نقطه. کم نیستند زنان و مردانی که همسرانشان، راهی جز خودکشی یا دیگرکشی پیش پایشان نمیگذارند. زنان البته تاب آوری بیشتری دارند و کمتر دست به خشونت میزنند. اما خیلی داستانهایی که پایان خشونت آمیز دارند با عشق شروع میشوند. جایی که مردی یا زنی، شیفته مردی یا زنی دیگر میشود که «بیمار» است. اتفاقا آدمهای مبتلا به اختلالات شخصیت خوشه B شامل شخصیتهای مرزی، خودشیفته، نمایشی و ضداجتماعی خیلی هم گرم و جذاب به نظر میرسند، اما رابطه رمانتیک به تراژدی ختم میشود.
شما می گویید میترا استاد مبتلا به اختلال شخصیت گروه B بوده؟
رجبی شکیب: من فقط دارم اطلاعات موجود را کنار هم میگذارم که نتیجهای دیگر بگیرم. درباره خانم استاد اصلا نمیشود قضاوت بالینی کرد. دست کم با اطلاعات موجود نمیشود. اما حرف من این است که میتوانی استاد دانشگاه و دانشمند هم باشی و ندانی زنی که خیانت میکند، رفتارهای تکانشی دارد، روزی عاشق است و تو را به اعلی علیین میبرد و روز دیگر خصم خونخوار است و به حضیض ذلت میکشاند، بددل است و در عین حال راضی به جدایی نیست، یک روز افسرده است و روز دیگر شیدا، او بیمار است و نه سزاوار قتل. بلکه فقط باید از او دور ماند.
چطور ممکن است فردی تا این حد بیمار باشد و خودش نداند و فرد دیگری هم متوجه نشود؟
رجبی شکیب: دقیقا مشکل ما با اختلالات شخصیت همین است. یک مثال میزنم. ترامپ رئیس جمهور آمریکاست و مبتلاست به اختلال شخصیت خودشیفته. خود روان شناسان آمریکایی این را نوشته اند. آدمهای مبتلا به اختلال شخصیت در زندگی شخصی خود میتوانند خیلی هم موفق باشند، اما در روابطشان است که دچار مساله میشوند. همه دنیا میدانند ملانیا ترامپ هم با ترامپ خوب نیست. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت، کارتن خواب نیستند. آنها در میان ما زندگی میکنند و بسیارشان، آدمهایی هستند ظاهراً موجه. اما ازدواج با آنها، یعنی فرسایش بی پایان. یعنی مرگ تدریجی.
خب شما طبق چه شواهدی فرضیه اختلال شخصیت را برای مقتول مطرح می کنید؟ خانم استاد فوت کرده و چطور می شود در موردش قضاوت کرد؟
رجبی شکیب: اولا بگویم تشخیص اختلال شخصیت آسان نیست و حتی صرفا با مصاحبه بالینی با فرد مورد نظر هم نمیشود به تشخیص قطعی رسید و گاهی لازم است از بستگان و اطرافیان هم اطلاعات گرفت. پس مسأله قضاوت بالینی نیست. آنچه من میگویم تحلیلی از موقعیت مردی است که در شرایطی منفعلانه و بدون آگاهی، شهامت پذیرفتن مسئولیت خطایش را نداشت و وقتی هم فهمید که اشتباه کرده از ترس پیامدهایش، نتوانست رابطه اشتباه را متوقف کند و فاجعهای را برای خود رقم زد. گفتم که موقعیت مشابه، برای بسیاری از زنان و مردان دیگر هم تکرار شده، میشود و تا وقتی آگاه نشویم، خواهد شد. اما در مورد مقتول، من فقط اطلاعات منتشر شده را تحلیل میکنم. اینکه مقتول با ماموران امنیتی مرتبط بوده و آقای نجفی را تحت فشار قرار داده، یا اینکه خود آقای نجفی از بی آبرویی یا فاش شدن چه رازهایی ترس داشته، منافاتی ندارد با این تحلیل که مقتول مبتلا به اختلال شخصیت بوده باشد.
در اخبار منتشر شده، به نظر میرسد دستکم ۵ ویژگی شخصیتی مبتلایان به شخصیت مرزی در مورد مقتول مصداق دارد: اول اینکه آقای نجفی میگوید مقتول بارها با چاقو به ایشان حمله ور شده است. ادعای درگیری فیزیکی و کتک کاری هم از سوی فرزند مقتول مطرح شده که با توجه به شخصیت آرام آقای نجفی که پرخاشگری فیزیکی هرگز در سوابق ایشان نبوده، میشود نتیجه گرفت آغاز درگیریها از سوی مقتول بوده است.
حملههای خشم شدید و کنترل نشده و نامتناسب با موقعیت از نشانههای اختلال شخصیت مرزی است. البته شخصیتهای ضد اجتماعی و پارانوئید هم خصلتهای مشابهی دارند. اساسا شک و بدبینی (پارانویا) هم یک ویژگی دیگر مبتلایان به این اختلال است. به گفته آقای نجفی، مقتول ایشان را بارها به خیانت متهم میکرده است. همچنین از هرگونه رابطه آقای نجفی با خانواده قبلی ممانعت به عمل میآورده. اینها برای من فرضیه بروز افکار پارانویید به صورت گذرا و در زمان استرس را مطرح میکند. رفتارهای تکانشی هم یک ویژگی دیگر این افراد است. دستکم در مورد روابط بی پروای جنسی، مقتول آقای نجفی را بارها تهدید کرده. در جای دیگری، آقای نجفی این ادعا را مطرح کرده که مقتول با دیگران روابط جنسی داشته که نمیدانم چقدر قابل اثبات است. اما حتی صرف تصمیم به ازدواج با مردی که ۳۲ سال بزرگتر است را میشود مصداق همین رفتارهای بی تامل و تکانشی دانست. ویژگی دیگر، ترس از طرد شدن است. این افراد همه کار میکنند که یارشان آنها را ترک نکند.
ظاهراً در این داستان هم مقتول به هیچوجه راضی به طلاق نبوده، حتی با دریافت کامل مهریه اش. افراد مبتلا به شخصیت مرزی، در عین اینکه نمیتوانند به دلیل آشوب درون، صمیمیت پایداری برقرار کنند، تمام شدن رابطه را هم بر نمیتابند؛ و بالاخره، بی ثباتی در روابط. حتی صرف نظر از گذشته خانم استاد، وقتی سیر این رابطه را مشاهده میکنیم، دو نفر ظرف مدتی کوتاه، از یک رابطه عاشقانه به یک رابطه پر از خشم و نفرت رسیده اند. با توجه به شناختی که از شخصیت معقول و آرام آقای نجفی داریم، نمیتوانیم تصور کنیم که در این رابطه پر آشوب، مقتول سهمی نداشته است. در واقع افراد مبتلا به شخصیت مرزی، میان عشق و نفرت، یا میان آرمان نمایی و بی ارزش سازی در نوسان اند.
یعنی هرکس که این ۵ ویژگی را داشت به اختلال شخصیت مرزی مبتلا است؟
رجبی شکیب: نه فقط اینها. نشانههای دیگری هم هست که ما، چون اطلاعات جزئی تری نداریم، نمیتوانیم قضاوت کنیم. مثلا بی ثبات بودن واضح و دائم خودانگاره یا احساس فرد در مورد خودش، یا رفتار، ژست، یا تهدید به خودکشی به صورت مکرر، یا خود زنیهای مکرر، یا احساس پوچی مزمن و بی ثباتی در حالت عاطفی به صورت واکنشپذیری خلق مثل افسردگی، تحریکپذیری، یا اضطراب شدید و حملاتی که چند ساعتی طول بکشد، نشانههای دیگر شخصیت مرزی هستند. البته قرار نیست یک فرد همه اینها را داشته باشد. اما یک متخصص میتواند تابلوی بالینی فرد را شناسایی کند. دیگر اینکه با توجه به نامزدی و پوسترهای تبلیغاتی مقتول در انتخابات شورای شهر، دستکم احتمال وجود رگههایی از اختلال شخصیت نمایشی یا خودشیفته هم وجود دارد که هردوی اینها با شخصیت مرزی همپوشانی دارند.
خب چطور شما اینها را که همه ادعاهای آقای نجفی است معتبر می دانید؟
رجبی شکیب: تحلیل من برپایه اطلاعاتی است که از یک سو یعنی آقای نجفی مطرح شده و ما اطلاعاتی را از سمت دیگر در دسترس نداریم. اما سیره آقای نجفی و هر آنچه دیگران از ایشان نقل کرده اند (از خانواده قبلی ایشان بگیرید تا هرکسی که ایشان را می شناخته) ادعاهای ایشان را معتبر می کند. هرچند معتقدم باید صبر کرد و ممکن است روشن شود آقای نجفی ادعاهای خلافی مطرح کرده است که حتما مراجع رسیدگی به این پرونده آن را اعلام خواهند کرد.
درباره اختلال شخصیت مرزی بیشتر توضیح می دهید؟ این افراد درمان ندارند؟
رجبی شکیب: بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی چون احساس وابستگی و خصومت را همزمان دارند، روابط بین فردی آنها آشفته و به هم ریختهاست. ممکن است به کسی که احساس نزدیکی با او میکنند، وابسته شوند و از طرف دیگر اگر احساس سرخوردگی پیدا کنند، نسبت به همان فرد خشمی بسیار زیاد ابراز کنند. آنها نمیتوانند تنهایی را تحمل کنند و برای آرامش خود به نحوی دیوانهوار به جستجوی ایجاد رابطه بر میآیند، ولو اینکه رابطه برای خودشان راضی کننده نباشد.
آنها ممکن است برای درمان درد تنهایی خود با هر کس بدون توجه به عواقبش، دوست شوند یا به بیبندوباری بیفتند. آنها اغلب از احساس مزمن پوچی و بیحوصلگی و ابهام در هویت شاکیاند. روابط آنها مختل است چون همهٔ افراد را یا خوب مطلق میپندارند یا بد مطلق. یعنی افراد به نظر آنها یا حامی هستند و باید به آنها دل بست، یا منفور و دشمن اند. خیلی از آدم هایی که در رابطه با این افراد وارد می شوند، همین که ببینند بیمار به آنها وابسته شده، می خواهند او را ترک کنند و دقیقا همین جا افراد مبتلا به شخصیت مرزی، این افراد را تهدید محسوب می کنند و وارد فاز دشمنی می شوند. ما برای این افراد درمان های متفاوتی داریم اما شرط اولش این است که آنها نسبت به بیماری خود بصیرت داشته باشند. مخصوصا بعضی از آنها که رگه های خودشیفتگی هم دارند، اصلا نمی پذیرند که مساله دارند و برای همین تن به درمان هم نمی دهند.
به نظر شما آقای نجفی هیچ اختلال روانی ای ندارد؟
رجبی شکیب: تا امروز و با اطلاعاتی که ارائه شده، تشخیصی ندارم. غلتیدن یک مرد میانسال در دام غرایز، ممکن است ریشه هایی از گذشته داشته باشد و البته مهم تر از آن، انفعال و پرخاشگری توامانی است که در چند ماه گذشته آقای نجفی گرفتار آن بوده و عجیب است که ایشان برای حل این مساله از روان شناس و مشاور کمک نگرفته است.
کسانی که ایشان را از نزدیک می شناسند می گویند آدمی بوده ظاهرا بسیار با اعتماد به نفس و به خود متکی. احتمالا همین بوده که عاقبت کار را به اینجا رسانده. آدم هایی که احساس می کنند در بن بست قرار گرفته اند، رفتار منفعلانه-پرخاشگرانه بروز می دهند. اقدام به خودکشی ایشان بروز تمام عیار همین پدیده بود و این اقدام به قتل هم، در واقع بیان دیگری از همان خودزنی است.
سوال آخر اینکه آقای نجفی این همه خونسرد است چه دلیلی ممکن است داشته باشد؟
رجبی شکیب: من هم می شنوم که عده ای می گویند همین خونسردی نشانه این است که کاسه ای زیر نیم کاسه است. شاید هم باشد. والله اعلم. اما من این آرامش و خونسردی را در بافتار شخصیت آقای نجفی، امری غیرعادی و مشکوک نمی بینم. خب ما فکر می کنیم کسی که در یک موقعیت نتوانسته آرامش اش را حفظ کند، حتما فردی مضطرب است. این طور نیست. اتفاقا کسی که هیجان هایش را پنهان می کند و سعی می کند همیشه از خودش تصویری آرام و معقول نشان دهد، کسی که اضطراب هایش را سرکوب می کند، کسی که رفتاری منفعلانه پیشه می کند و احساس ناکامی را در خودش انباشته می کند، همه اینها ممکن است مثل همان زودپزی که روی اجاق است و سوپاپ اش کار نمی کند و صدایش در نمی آید اما همان زودپز منفجر می شود، ناگهان و در موقعیتی خاص رفتاری نشان دهد که در تعارض کامل با آن منش آرام همیشگی است.
برچسب ها: روانشناسی ، قتل ، همسر نجفی
منبع: ناطقان
کلیدواژه: روانشناسی قتل همسر نجفی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت nateghan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ناطقان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۹۶۷۶۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت مرحوم آیتالله نجفی تهرانی از زندگی اش
پایگاه خبری جماران: مرحوم آیت الله ضیاءالدین نجفی تهرانی موسس و مدیر حوزه علمیه نبی اکرم (ص)، از دوستان مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی، محقق و مؤلف بیش از ۵۰ اثر ارزشمند فقهی، اصولی، امام شناسی، عقائد، تربیتی و اخلاقی و استاد با سابقه حوزه و دانشگاه بودند که هفته گذشته دارفانی را وداع گفت.
پایگاه خبری جماران ضمن تسلیت به حوزههای علمیه، بیت شریف و شاگردان و ارادتمندان ایشان، گفتوگویی منتشر نشده از آن مرحوم را منتشر می کند:
لطفا در ابتدا بفرمایید که چرا حضرتعالی طلبگی و روحانیت را انتخاب کردید؟
من دارای سابقه روحانیت خانوادگی هستم. با پدرم به بعضی از مجالس میرفتم. لذا علاقه شدیدی به طلبگی و روحانیت پیدا کردم. گذشته از اینکه من درس کلاسیک را دیدم و خانواده ما یعنی داییها، عمهها و خالههای من فرزندان متجدد داشتند و علاقهمند بودند که من هم به دانشگاه بروم و حتی مخالفت میکردند از اینکه من روحانی شوم، اما من علیرغم مخالفت بستگان، با تشویق پدر و مادرم اظهار علاقه کردم تا در کسوت مقدس روحانیت دربیایم. خداوند والدین من را رحمت کند؛ مادرم بسیار به گردن ما حق دارد و خیلی برای ما زحمت کشید، مخصوصاً در زمینه تحصیلات.
تاریخ تولد حضرتعالی چه زمان است؟
تاریخ تولد من ۲۵ فروردین سال ۱۳۲۵ است. زمانی که آسید ابوالحسن فوت کرده بود و آیتالله بروجردی به قم تشریف آورده بودند.
درباره تحصیلاتتان بگویید.
من ۴ ساله بودم که پدرم به من قرآن یاد داد. ایشان در کنار قرآن، رساله عملیه «انیس المقلدین» مرحوم آیتالله العظمی بروجردی را به من آموزش داد. اولین رسالهای که در قم از آیتالله بروجردی چاپ شد، رساله انیس المقلدین بود. انیس المقلدین یک رساله کوچک با خطوط سنگی بود و چاپی نبود. پدرم بعد از این کتاب، گلستان سعدی را به من داد و من بسیاری از اشعار سعدی و خطبه کتاب گلستان را حفظ هستم. خطبه گلستان این است: هر نفسی که بر میآید ممد حیات است و چون فرو میرود مفرح ذات است پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. «اعملو آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور»
بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش/ کس نتواند که به جای آورد
کتاب سعدی را از چهار تا هفت سالگی خواندم.
من در دوران کودکی به مکتبخانه هم رفتهام. مکتبخانه زندان داشت و هر کس که شلوغ میکرد را آنجا حبس میکردند. استاد یک تَرْکهی بزرگی داشت، شاگردان را با آن میترساند و ما باید سکوت میکردیم. وقتی پنجشنبه و جمعه میشد به سر زبان ما یک مُهر میزد، ما کوچک بودیم و متوجه نبودیم، میگفت: این مهر تا شنبه هست، اگر در خانه بازیگوشی کنید و پدر و مادرتان را اذیت کنید، این مهر پاک میشود و من شما را در زندان مکتبخانه حبس میکنم. یک بار من مقداری بازیگوشی کرده بودیم و مادر من به استاد شکایت کرده بود. صبح که به مکتبخانه رفتم، استاد تَرْکه را به سر من زد و گفت بدو برو زندان! آنجا فرش یا چیز دیگری نبود فقط خاک و محل رفت و آمد و موش بود. من هم بچه ۷ ساله بودم و نزدیک بود قلبم از ترس بایستد. زندانِ مکتبخانه تاریک بود و هیچ چراغی نداشت. من را داخل زندان فرستادند. خیلی خاطرهانگیز است؛ من در گوشهای کز کردم، نشستم و میدیدم که موشها میرفتند و میآمدند. من یک ساعتی آنجا بودم. بعد از یک ساعت من را بیرون آوردند و گفتند: دیگر در خانه شیطنت نکن!
منظور اینکه ما مکتبخانه را هم دیدیم، بعد هم به مدرسه رفتیم. ریاضی من خیلی خوب بود و به دقت مسائل ریاضی را حل میکردم. سابق مسئله میدادند و میگفتند مسالهها را حل کنید. از ۷ سالگی تا ۱۴ سالگی در کنار دروس مدرسه، جامع المقدمات را به مرور زمان میخواندم. «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه». آن زمان که جامع المقدمات میخواندم استاد میگفت که درس را باید حفظ کنید و تحویل دهید، ما هم حفظ میکردیم. من در سن ۱۴ سالگی رسماً وارد حوزه شدم و دروس حاشیه، سیوطی، مغنی و مطول را خواندم. من آن زمان بسیاری از اشعار مطول را حفظ میکردم.
منزل ما نزدیک مدرسه حاج ابوالفتح تهران بود و آقای لنگرودی مدرسه را اداره میکردند. یک سال در مدرسه حاج ابوالفتح درس خواندم اما دیدم که مقداری شلوغ است لذا به مدرسه مروی رفتم. زمانی که در مدرسه حاج ابوالفتح تهران بودم آقای فلسفی هم آنجا میآمد و تدریس میکرد. آقای فلسفی از نجف آمده بود، در مسجد لرزاده نماز میخواند و اینجا هم تدریس میکرد به همین دلیل بسیاری از آقایان میآمدند و درس کفایه را از محضر ایشان استفاده میکردند.
خلاصه، ما به مدرسه مروی رفتیم. میرزا احمد آشتیانی بزرگ مسئول مدرسه مروی بود و مجری ایشان پسرشان آمیرزا باقر آشتیانی بود؛ هر دو بزرگ بودند. آن زمان در مدرسه مروی بسیاری از بزرگان تدریس میکردند، آقا رضی شیرازی که منظومه حاجی را تدریس میکرد و آقای مطهری اسفار را تدریس میکرد. لذا بخشی از آشنایی من با آقای مطهری از مدرسه مروی است و بخش دیگر به حسینیه ارشاد مربوط میشود که پایگاه ایشان بود.
مرحوم آیتالله بروجردی، آیتالله شیخ عبدالرزاق قاینی را مثل مرحوم آقای بروجردی به تهران فرستاده بود. ایشان آقای احمد خوانساری را به بازار تهران فرستاد و آقای قاینی را به مسجد مهدیه فرستاده بود که امکاناتی مثل درمانگاه و دارالایتام مهدیه داشت. من لمعتین را نزد آیتالله شیخ عبدالرزاق قاینی خواندم و استاد دیگر من آقای آسید هاشم حسینی تهرانی بود که همدوره و از یاران وی بود. مسائل مدرسه فیضیه که پیش آمد و نواب را شهید کردند، آسید هاشم حسینی تهرانی خودش را جدا کرد و مشغول به تدریس بود. من بخشی از لمعتین را از محضر ایشان استفاده کردم.
چه زمان برای تحصیل به قم تشریف بردید و اساتید شما چه کسانی بودند؟
من دهه ۴۰ برای تحصیل رسائل و مکاسب به قم رفتم. البته سال ۳۶ یا ۳۵ بود که به قم رفتم که آقای بروجردی زنده بودند. آقای(امام خمینی) خمینی هم جزء اساتید بزرگ قم بودند. من بسیار علاقه مند بودم در قم بمانم اما نوجوان بودم و مشکلاتی داشتم، لذا نتوانستم بمانم. من همۀ رسائل را نزد شیخ مصطفی اعتمادی خواندم. قوانین را نزد حاج آقا محسن دوزدوزانی خواندم که بعدها آیتالله العظمی شد.
کتاب بیع مکاسب را نزد آقای فاضل لنکرانی تلمذ کردم. ایشان آن زمان درس خارج نمیگفت بلکه سطح تدریس میکرد؛ مکاسب را در زیر گنبد مسجد اعظم میگفت و کفایه را در صحن بزرگ داخل حجرهها تدریس میکرد. خیلیها به درس آقای فاضل میآمدند و ما هم جزء مستشکلین درس ایشان بودیم؛ سید احمد خمینی، سید محمد خاتمی و بزرگان دیگر در درس آقای فاضل لنکرانی شرکت میکردند که بعدها از بزرگان و رجال شهرها و شهرستانها شدند. من جزء مستشکلین درس آقای فاضل لنکرانی بودم، ایشان خیلی به من علاقه داشت و من هم خیلی به ایشان علاقه داشتم. کفایه را نزد آقای سید محمدباقر طباطبایی بروجردی خواندم و مراجع فعلی مثل آقایان مکارم، سبحانی و نوری همدانی کفایه را پیش ایشان خواندهاند.
آقای سید محمدباقر طباطبایی به من گفت که من کفایه را ۲۷ دوره در مسجد امام تدریس کردم و سه دوره آخر را در منزل خودم تدریس کردم. من دوره بیست و هشتم را در منزل از محضر ایشان استفاده کردم. ایشان کفایه را دو دوره هم تدریس کرد و دیگر ادامه نداد. آقای سید محمدباقر طباطبایی به من دستخط داد و تجلیل کرد، و از ایشان اجازه روایی دارم.
در ادامه در درس خارج آقایان گلپایگانی، اراکی و آمیرزا هاشم آملی رفتم. من یک دوره هفت ساله در درس اصول آمیرزا هاشم آملی شرکت کردم و همزمان ۷ سال در درس خارج فقه آقای گلپایگانی حضور داشتم. همچنین ۶ سال دوره طهارت را در درس یکی از مراجع بزرگ آن زمان شرکت کردم. درس آقایان اراکی و مرعشی نجفی را به صورت مقطعی رفتم تا ببینم وضعیت تدریسی این بزرگان چگونه است. آقای نجفی بسیار عالی درس میگفت. آقای اراکی سکته کرده بود و به زحمت حرف میزد. من ۱۵ سالی که در قم حضور داشتم با همه آقایان مراجع، اساتید و بزرگان آشنا بودم.
در قم تدریس هم میکردید؟
بله، در مسجد اعظم درس عمومی داشتم. ساعت ۱۱ صبح تعداد زیادی از طلاب بعد از درس آقایان مراجع میآمدند و در درس من شرکت میکردند. همچنین عصرها در فیضیه مباحثه درس اصول داشتم، تا دورانی که به تهران آمدیم.
درباره علت اینکه از قم جدا شدید و به تهران آمدید بفرمایید.
ما در دوران انقلاب به تهران آمدیم و از قم جدا شدیم. جدا شدن از قم خیلی برای من مشکل بود. علت جدا شدن من این بود که جمعی از تهران آمده بودند و طومار بزرگی نوشته بودند که من را به تهران ببرند. آقای گلپایگانی من را خواست و سه جلسه با من صحبت کرد و فرمود که ما دوست دارم شما به تهران بروید. آقای گلپایگانی من را متقاعد کرد و نوشتهای به ما داد که «ایشان در حوزه علمیه قم زمان طولانی تحصیلات داشتند و به مراتب عالیه از کمال نائل شدند.» همچنین ایشان به من اجازهای دادند و نامهای به تهرانیها نوشتند. ما با اساتید خودمان خداحافظی کردیم. آقای صدر مرقومهای نوشتند و از ایشان خداحافظی کردیم. آقای شیخ علیپناه اشتهاردی استاد ما بود از ایشان هم خداحافظی کردیم. همچنین آقای نجفی مرعشی، خلاصه من از خداحافظی با آقایان خاطرات زیادی دارم.
در تهران چه فعالیتهایی داشتید؟
در تهران مسجد جامع نبی اکرم (ص) را تجدید بنا کردیم. این مسجد کوچک بود، حیاتی داشت اما امروزه مسجد معظمی در شرق تهران است. همان مهندسی که مسجد الغدیر تهران را در خیابان میرداماد ساخت، این مسجد را بنا کرد. زمین حوزه علمیه نبی اکرم(ص) را من خریدم و ساختمان آن را ساختم. در دورهی بیش از ۳۰ سال که حوزه علمیه فعال است، حدود ۵۰۰ نفر طلبه تربیت کردم که برخی از آنها جزء اساتید حوزه و دانشگاه در شهرهای مختلف هستند.
ما مسجد، حوزه علمیه و مردم را اداره کردیم. در دوران دفاع مقدس شاید ۱۰۰ کامیون و تریلی، اجناس مختلفی به جبههها فرستادم. در رابطه با وجوهات با امام تماس داشتیم و الان با مقام معظم رهبری و مراجع معظم قم تماس داریم. آقایان و مراجع قم به ما اظهار لطف دارند و مرتب در تماس هستیم.
من شاید هزار جوان دانشگاهی را در پایگاه مسجد تربیت کردم که امروزه در مصادر امور خدمت میکنند.
ما به انقلاب، حوزه علمیه و آقایان احترام میکنیم. ما در شرق تهران به صورت خاص و در کل تهران به صورت عام مورد توجه هستیم. مرکز امور مساجد برای ما همایشی برگزار کرد که بسیاری از بزرگان قم تشریف آوردند و بسیاری از آقایان مثل آیتالله علوی بروجردی، آقای محقق داماد، آقای جواد فاضل لنکرانی و آقا جواد گلپایگانی پیام فرستادند. از تهران آقایان یحیی عابدی و جلالی خمینی پیام فرستادند. پیامهای بزرگان و نوشتههای مراجع را در کتابی منتشر شد که اجازه آقای گلپایگانی در آن آمده است. آقای میرزا هاشم آملی به من اجازه اجتهاد داد که بعد از فوت ایشان، دو تن از مراجع قم آقایان فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی آن را تایید کردند. همچنین آقای گلپایگانی و پدرم برای من اجازه اجتهاد مرقوم فرمودند. من اجازه اجتهاد و اجازه امور روایی متعددی دارم و الان در تهران مرکز امور اجازه روایی هستم. از شهرستانها از طریق اینترنت به من مراجعه میکنند و از من اجازه امور روایی میخواهند و من اجازه امور روایی به آنها میدهم.
وضعیت من در تهران، تعامل با مردم و انقلاب، هر کدام فصلی دارد.
درباره تألیفاتتان بگویید.
در اصول، فقه، اعتقادات، تاریخ، زندگی ائمه(ع) و نظرات خاصی که در فقه دارم، هر کدام رساله شده و حدود ۲۵ جلد کتاب و رساله دارم. آثار من در همایشی که برگزار شد به صورت رنگی منتشر شد و حاوی کتابها، خدمات و اجازات من است. همچنین ارتباطاتی که با آقایان و بزرگان داشتم مثل علامه طباطبایی که مقداری از محضرشان استفاده کردیم یا آقایان رفیعی قزوینی، میلانی، علامه سمنانی، علامه شوشتری، علامه بهبهانی و بزرگان دیگر در این آثار آمده است.
من هنوز کتابهایی را در دست تالیف دارم که برای چاپ آماده میکنم. الان دو جلد کتاب زیر چاپ داریم که عنوان یکی از آنها «عشق دیدار» درباره امام زمان(عج) است. این اثر تلخیص بعضی از کتابها است که آقای خطاط مقداری به ما کمک کردند.
قضیه هدیه کتابهای خود را به کتابخانه مسجد اعظم تشریح کنید.
من از کودکی به کتاب بسیار علاقهمند بودم و از اول عمر کتابهای فراوانی تهیه کردم. مرحوم والد ما ۵۰۰ جلد کتابهای رحلی و خطی آقایان نجف را دارا بود. پنج هزار و پانصد جلد تعداد کتابهای کتابخانه شخصی من بود که جمعاً حدود ۶۰۰۰ جلد کتاب شد و آنها را به کتابخانه مسجد اعظم هدیه دادم. من با کتابخانه مسجد اعظم آشنا بودم و به آنجا میرفتم و مطالعه میکردم. در کتابخانه مسجد اعظم دو فرش بود که قائم مقامالملک برای آقای بروجردی فرستاده بود. در زمان حیات آقای بروجردی در افتتاح کتابخانه، آن دو فرش گرانقیمت و ارزشمند را قائم مقام الملک از فرشهای شخصی خود برای آقا فرستاد که تا انتهای کتابخانه میرسید. ما با کتابخانه مسجد اعظم ارتباط داشتیم، لذا گفتیم که بهترین جا آنجاست؛ هم کتابخانه آیتالله بروجردی است و هم مسجد اعظم است و آقای علوی را دوست داریم. آقایان تهران مثل آقای خطاط، آقای روحانی و دیگران برای بستهبندی و ارسال کتابها بسیار کمک کردند. مسئولان و عوامل کتابخانه هم خیلی به ما کمک کردند. خود آقای علوی عنایت زیادی فرمودند. عوامل کتابخانه هم آقایان مثل آقایان دیگر خیلی کمک کردند.
از جمله کتابهایی که اهدا شد، ۶۰ کتاب خطی بود. بعضی از کتابها ریاضی قدیم بود. یک قرآن خطی وجود داشت که ۴۰۰ سال قدمت دارد. البته چند صفحه اول آن خراب شده که باید بازسازی شود. من به قم کتابهای زیادی فرستادم. حدود ۳۰۰ جلد کتاب از کتابهای پدر مرحوم آقای فلسفی در اختیار من بود که برای کتابخانه آقای نجفی مرعشی ارسال کردم. دکتر محمود، آقازاده آقای نجفی مرعشی برای من نامه نوشت و اظهار تشکر کرد. یک مقدار کتاب ضالّه متعلق به بهاییها را به کتابخانه آقای سیستانی اهدا کردم که آقای شهرستانی مسئول آن است. از جمله یک قرآن خطی خوشخط با ترجمه بود که حدود ۱۵۰ سال قدمت داشت را به آقای شهرستانی دادم. آقای شهرستانی صفحه اول آن را باز کرد و گفت این قرآن ۱۵۰ سال قدمت دارد و تاریخ آن فلان زمان است.
ما برنامه داشتیم که کتابخانه آقای بروجردی و کتابخانه آقای گلپایگانی تغذیه شوند و کتابهای ما یک جا مستقر نشود. بخش از کتابها هم برای کتابخانه خوانسار فرستاده شد. البته از کتابخانه آیتالله بروجردی و کتابخانه آیتالله گلپایگانی، کتابهایی که لازم نداشتند را برای خوانسار ارسال کردند. الان هم دست من خالی نیست و موسسه من کتابخانه بزرگی حدود ۲۰۰۰ جلد کتاب دارد.